گم شده ام

نیستم... خودم نیستم، عادتهایم،رفتارهایم، احساسم و هزار چیز دیگر را گم کرده امو در پاسخ به تمام محرکهای محیطی فقط گریه می کنم یا در شرایط خیلی خوب مضطرب میشوم و کی بعد غمگین. من که به حرافی و استدلال و منطق معروف بودم، نمی توانم 4 کلمه حرف بزنم و از خودم دفاع کنم، همه ی حرکات و رفتارهایم را مستحق مواخذه می بینم. اوایل فقط در محیط خانه بود اما حالا من که روزگاری به اعتماد به نفسم شناخته میشدم، در مقابل سوالات حتی از نوع علمی از ترس پاسخ غلط یا بهتر بگویم از ترس نارضایتی طرف مقابل فقط سکوت میکنم. من گم شده ام توی یک هاله از ناامیدی و حس بی کفایتی... حسرت گذشته هایم درد بزرگیست توی سینه ام. 

کاش روزهای محرم شروع تازه ای شوند برای روح خسته ام .

جامانده

توی این برهوت تنهایی که دستم را سمت خودت فقط می توانم دراز کنم، کاشکی دستم را پس نمی زدی...

گفتم این 3 روز بیایم و با خودت یک دل سیر درد و دل کنم،شاید سبک شوم...

تا حالا کمتر پیش آمده بود اینطور دست رد به سینه ام بزنی...  

با این همه من که جز تو کسی را ندارم،  

مرا...اشکهایم را... غصه هایم را دریاب.

۱۳ دوست داشتنی

چه کسی گفته 13 نحس است . بد است؟ من همین جا اعلام می کنم که چرندی بیش نگفته!!! 

اگر 13 دوست داشتنی 28 سال پیش نبود، حال من بی تو را فقط خدا می دانست... .

سالگرد دو روزگی ات مبارک نازنین همراهم.