گم شده ام

نیستم... خودم نیستم، عادتهایم،رفتارهایم، احساسم و هزار چیز دیگر را گم کرده امو در پاسخ به تمام محرکهای محیطی فقط گریه می کنم یا در شرایط خیلی خوب مضطرب میشوم و کی بعد غمگین. من که به حرافی و استدلال و منطق معروف بودم، نمی توانم 4 کلمه حرف بزنم و از خودم دفاع کنم، همه ی حرکات و رفتارهایم را مستحق مواخذه می بینم. اوایل فقط در محیط خانه بود اما حالا من که روزگاری به اعتماد به نفسم شناخته میشدم، در مقابل سوالات حتی از نوع علمی از ترس پاسخ غلط یا بهتر بگویم از ترس نارضایتی طرف مقابل فقط سکوت میکنم. من گم شده ام توی یک هاله از ناامیدی و حس بی کفایتی... حسرت گذشته هایم درد بزرگیست توی سینه ام. 

کاش روزهای محرم شروع تازه ای شوند برای روح خسته ام .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد